
وقتی که مردم دستانم را از تابوت بیرون آورید تا همه بدانند که من در این دنیا چیزی را با خود نبرده ام ...
وقتی که مردم پاچه سیاهی را به تنم بپیچید تا همه بدانند که من در این دنیا روزگارم سیاه بوده است ...
وقتی که مردم تکه یخی را روی پیشانیم بگذارید تا خوب ذوب شود و همه گریه کنند و بدانند که من بی مادر از این دنیا رفته ام ...
از اینکه سنگ قبرم را بر من تحمیل میکنند هیچ ناراحت نباشید چونکه من چندین سال بر روی سنگها خوابیده ام چه میشود سالی چند هم سنگها بر روی من بخوابند ...
نظرات شما عزیزان:
|